امام عليه السلام به دنيا به چشم هدف نمىنگريست و اگر مالى فراهم مىآورد دوست مىداشتبا آن خدمتى بكند و روح پريشان افسرده اى را آرامش بخشد و گرسنه يى را سير كند و برهنه اى را بپوشاند:سخاوت و بخشندگى
محمد بن عبد الله بكرى مىگويد:از جهت مالى سخت درمانده شده بودم و براى آنكه پولى قرض كنم وارد مدينه شدم،اما هر چه اين در و آن در زدم نتيجه نگرفتم و بسيار خسته شدم. با خود گفتم خدمت حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر-درود خدا بر او-بروم و از روزگار خويش نزد آن بزرگ شكايت كنم.
پرسان پرسان ايشان را در مزرعه يى در يكى از روستاهاى اطراف مدينه سرگرم كار يافتم.امام براى پذيرايى از من نزدم آمدند و با من غذا ميل فرمودند،پس از صرف غذا پرسيدند،با من كارى داشتى؟ماجرا را برايشان عرض كردم،امام برخاستند و به اطاقى در كنار مزرعه رفتند و باز گشتند و با خود سيصد دينار طلا (سكه) آوردند و به من دادند و من بر مركب خود و بر مركب مراد سوار شدم و باز گشتم.
عيسى بن محمد كه سنش به نود رسيده بود مىگويد:يكسال خربزه و خيار و كدو كاشته بودم،هنگام چيدن نزديك مىشد كه ملخ تمام محصول را از بين برد و من يكصد و بيست دينار خسارت ديدم.
در همين ايام،حضرت امام كاظم عليه السلام، (كه گويى مراقب احوال يكايك ما شيعيان مىبودند) يكروز نزد من آمدند و سلام كردند و حالم را پرسيدند،عرض كردم:ملخ همهى كشت مرا از بين برد.
پرسيدند:چقدر خسارت ديدهاى؟
گفتم:با پول شترها صد و بيست دينار.
امام عليه السلام يكصد و پنجاه دينار به من دادند.
عرض كردم:شما كه وجود با بركتى هستيد به مزرعهى من تشريف بياوريد و دعا كنيد.
امام آمدند و دعا كردند و فرمودند:
از پيامبر روايتشده است كه:به باقيماندههاى ملك ومالى كه به آن لطمه وارد آمده است، بچسبيد.
من همان زمين را آب دادم و خدا به آن بركت داد و چندان محصول آورد كه به ده هزار فروختم.